٧١

پس آن دو به راه افتادند، تا آنکه سوار کشتی شدند (خضر) کشتی را سوراخ کرد. (موسی) گفت: «آیا آن را سوراخ کردی تا سرنشینان آن را غرق کنی؟ راستی چه‌کار بدی انجام دادی!»

Hussein Taji Kal Dari

٧٢
(خضر) گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمی‌توانی با من شکیبایی کنی؟!»

Hussein Taji Kal Dari

٧٣
(موسی) گفت: «بخاطر آنچه فراموش کردم، مرا مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر».

Hussein Taji Kal Dari

٧٤
پس به راه خود ادامه دادند؛ تا هنگامی‌که به نوجوانی بر خوردند، پس (خضر) او را کشت، (موسی) گفت: «آیا انسان پاکی را، بدون آنکه کسی را کشته باشد؛ کشتی؟ به‌راستی کار زشتی انجام دادی!»

Hussein Taji Kal Dari

٧٥
گفت: «آیا به تو نگفتم که هرگز نمی‌توانی با من صبر کنی؟!»

Hussein Taji Kal Dari

٧٦
(موسی) گفت: «بعد از این اگر از تو دربارۀ چیزی سؤال کردم، دیگر با من همراهی نکن، به‌راستی از جانب من معذور خواهی بود».

Hussein Taji Kal Dari

٧٧
پس به راه خود ادامه دادند، تا به اهل قریه‌ای رسیدند، از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند، ولی آنان از مهمان نمودن آنان خود داری کردند. آنگاه در آنجا دیواری یافتند که می‌خواست فرو ریزد، پس (خضر)آن را راست و استوار کرد، (موسی) گفت: «اگر می‌خواستی (می‌توانستی) در مقابل این کار؛ مزدی بگیری»

Hussein Taji Kal Dari

٧٨
(خضر) گفت: «اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده، به‌زودی تو را از راز (و حکمت) آنچه که نتوانستی در برابر آن صبر کنی؛ آگاه خواهم ساخت.

Hussein Taji Kal Dari

٧٩
اما کشتی، از آن بی‌نوایانی بود که در دریا کار می‌کردند، پس من خواستم آن را معیوب کنم، (چرا که) پشت سر آن‌ها پادشاهی (ستمگر) بود که هر کشتی (سالمی) را به‌زور می‌گرفت.

Hussein Taji Kal Dari

٨٠
و اما نوجوان، پدر و مادرش (هردو) با ایمان بودند، پس بیم داشتیم که آنان را به سرکشی و کفر وا‌دارد.

Hussein Taji Kal Dari

Notes placeholders