٧١

و همسرش (ساره) ایستاده بود، پس (از خوشحالی) خندید، آنگاه او را به اسحاق، و بعد از او به یعقوب بشارت دادیم.

Hussein Taji Kal Dari

٧٢
(ساره) گفت: «ای وای بر من! آیا من می‌زایم، در حالی‌که پیرزنم و این شوهرم (نیز) پیر است؟! به راستی این چیز عجیبی است!»

Hussein Taji Kal Dari

٧٣
(فرشتگان) گفتند: «آیا از فرمان الله تعجب می‌کنی؟! رحمت الله و برکاتش بر شما اهل بیت باد، همانا او ستودۀ بزرگوار است».

Hussein Taji Kal Dari

٧٤
پس چون ترس از (دل) ابراهیم (بیرون) رفت، و بشارت به او رسید، دربارۀ قوم لوط با ما مجادله (و گفت گو) شروع کرد.

Hussein Taji Kal Dari

٧٥
بی‌گمان ابراهیم، بردبار، لا‌به گر بازگشت کننده (به سوی الله) بود.

Hussein Taji Kal Dari

٧٦
ای ابراهیم! از این (سخن) بگذر، که به راستی فرمان (عذاب) پروردگارت فرا رسیده است، و مسلماً عذابی بدون برگشت برایشان خواهد آمد.

Hussein Taji Kal Dari

٧٧
و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از (آمدن) آنان نگران و دل‌تنگ شد، و گفت: «این روز بسیار سختی است».

Hussein Taji Kal Dari

٧٨
و قوم او شتابان به سوی او آمدند، و پیش از این کارهای زشت مرتکب می‌شدند، (لوط) گفت: «ای قوم من! این‌ها دختران من هستند، (با آن‌ها ازدواج کنید) آنان برای شما پاکیزه‌ترند، و از الله بترسید و مرا در (مورد) مهمانانم رسوا نکنید، آیا در میان شما یک مرد عاقلی وجود ندارد؟!».

Hussein Taji Kal Dari

٧٩
گفتند: «به راستی تو می‌دانی که ما به دختران تو نیازی نداریم، و تو خوب می‌دانی که ما چه می‌خواهیم».

Hussein Taji Kal Dari

٨٠
(لوط) گفت: «کاش در برابر شما قدرتی داشتم، و یا به تکیه گاه محکمی پناه می‌بردم».

Hussein Taji Kal Dari

Notes placeholders