٣١

(به یاد بیاور) چون عصرگاهان اسبان چابک تیزرو بر او عرضه شد،

Hussein Taji Kal Dari

٣٢
پس گفت: «من این اسبان را به خاطر (فرمان) پروردگارم دوست دارم» (و پیوسته به آن‌ها نگاه می‌کرد) تا از دیدگانش پنهان شدند [ یا: تا اینکه آفتاب در پرده پنهان شد و غروب کرد. (به تفسیر ابن کثیر و طبری رجوع کنید).].

Hussein Taji Kal Dari

٣٣
گفت: «آن اسبان را نزد من باز گردانید». سپس به ساق‌ها و گردن‌های (آن‌ها) دست کشید (و نوازش کرد).

Hussein Taji Kal Dari

٣٤
و به راستی (ما) سلیمان را آزمودیم، و بر تخت او جسدی افکندیم، سپس (او) رو (به درگاه الله) آورد (و توبه کرد).

Hussein Taji Kal Dari

٣٥
گفت: «پروردگارا! مرا ببخش، و به من فرمانروایی عطا فرما که پس از من کسی را سزاوار نباشد، بی‌گمان تو بخشاینده‌ای».

Hussein Taji Kal Dari

٣٦
پس (ما) باد را برای او مسخر کردیم، تا به فرمانش به نرمی حرکت کند، هر کجا می‌خواست، برود.

Hussein Taji Kal Dari

٣٧
و (نیز) دیوان را، هر بنا و غواصی (از آن‌ها را برای او مسخر کردیم).

Hussein Taji Kal Dari

٣٨
و (گروه) دیگری (از دیوان) را (که همه) در غل و زنجیر بودند (برایش مسخر کردیم).

Hussein Taji Kal Dari

٣٩
این عطای ماست، پس (به هر کس می‌خواهی) ببخش، و یا نگه دار، حسابی بر تو نیست.

Hussein Taji Kal Dari

٤٠
و بی‌گمان برای او (= سلیمان) نزد ما (قرب و) مقامی والا، و بازگشت نیکوست.

Hussein Taji Kal Dari

Notes placeholders