٦١

پس چون به محل برخورد دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و رفت).

Hussein Taji Kal Dari

٦٢
پس هنگامی‌که (از آنجا) گذشتند، (موسی) به جوان (خدمت‌کار) خود (یوشع) گفت: «غذای‌مان را بیاور، که سخت از این سفرمان خسته شده‌ایم».

Hussein Taji Kal Dari

٦٣
گفت: «به یاد داری، هنگامی‌که (برای استراحت) به کنار آن تخته سنگ پناه بردیم، من (در آنجا) ماهی را فراموش کردم؛ و جز شیطان (کسی) آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم، و ماهی بطرز شگفت آوری راه خود را در دریا پیش گرفت».

Hussein Taji Kal Dari

٦٤
(موسی) گفت: «آن همان چیزی بود که ما می‌خواستیم» پس جستجو کنان از همان راه باز گشتند.

Hussein Taji Kal Dari

٦٥
پس (در آنجا) بنده‌ای از بندگانم (= خضر) را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم.

Hussein Taji Kal Dari

٦٦
موسی به او گفت: «آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو آموخته شده و مایۀ رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟».

Hussein Taji Kal Dari

٦٧
(خضر) گفت: «تو هرگز نمی‌توانی با من شکیبایی کنی!

Hussein Taji Kal Dari

٦٨
و چگونه می‌توانی بر چیزی که به (راز) آن آگاه نیستی، شکیبا باشی؟!»

Hussein Taji Kal Dari

٦٩
(موسی) گفت: «به خواست الله مرا شکیبا خواهی یافت، و در هیچ کاری تو را نافرمانی نکنم».

Hussein Taji Kal Dari

٧٠
(خضر) گفت: «پس اگر همراهی مرا نمودی، از هیچ چیز مپرس تا آنکه خودم دربارۀ آن برای تو سخن بگویم».

Hussein Taji Kal Dari

Notes placeholders