٢١

آنگاه صبحگاهان یکدیگر را ندا دادند.

Hussein Taji Kal Dari

٢٢
که اگر می‌خواهید درو کنید، به سوی کشتزار (و باغ) خویش بروید.

Hussein Taji Kal Dari

٢٣
پس آن‌ها (به سوی کشتزار) حرکت کردند. در حالی‌که آهسته باهم می‌گفتند:

Hussein Taji Kal Dari

٢٤
«(مراقب باشید) که امروز هیچ بی‌نوا (و مسکینی) در آن (باغ) وارد نشود».

Hussein Taji Kal Dari

٢٥
و صبحگاهان با تصمیم جدی بر منع و جلوگیری (از مستمندان) بیرون شدند.

Hussein Taji Kal Dari

٢٦
پس هنگامی‌که آن (باغ) را دیدند، گفتند: «یقیناً ما راه گم کرده‌ایم،

Hussein Taji Kal Dari

٢٧
نه، بلکه ما (از حاصلان) بی‌بهره و محروم هستیم».

Hussein Taji Kal Dari

٢٨
یکی از بهترین آن‌ها گفت: «آیا به شما نگفتم، چرا (شکر و) تسبیح (الله را) نمی‌گویید؟!».

Hussein Taji Kal Dari

٢٩
گفتند: «پروردگار ما پاک و منزه است، مسلّماً ما ستمکار بودیم».

Hussein Taji Kal Dari

٣٠
آنگاه ملامت کنان به یکدیگر رو آوردند.

Hussein Taji Kal Dari

Notes placeholders