(ای پیامبر، داستان هود) برادر (قوم) عاد، را به یاد آور که چون قومش را در (سرزمین) «احقاف» (= ریگستانها) هشدار داد، ـ و به راستی هشدار دهندگانی پیش از او و بعد از او گذشته بودند ـ که: جز الله را نپرستید، بیگمان من از عذاب روزی بزرگ بر شما میترسم.
(هود) گفت: «علم (تحقق آن وعدهها) تنها نزد الله است، و من آنچه را که به آن فرستاده شده ام به شما میرسانم، و لیکن من شما را قومی میبینم که (پیوسته) نادانی میکنید».
پس هنگامیکه آن (عذاب) را به صورت ابری که رو به راه و ادیهایشان است، دیدند، (خوشحال شدند) گفتند: «این ابری است که بر ما (باران) میبارد». (هود گفت: نه،) بلکه این همان (عذابی) است که در آمدنش شتاب میکردید، بادی است که عذاب دردناکی در آن است.
به راستی ما به آنها (= قوم عاد) چنان (تمکّن و) قدرتی دادیم که به شما آن قدرت (و تمکن) ندادهایم و برای آنها گوش و چشمها و دلها قرار دادیم. پس گوشهایشان و نه چشمهایشان و نه دلهایشان چیزی (از عذاب الهی) را از آنها دفع نکرد (و به حالشان سودی نبخشید)، چون آیات الله را انکار میکردند، و (سرانجام) آنچه را که به (مسخره و) ریشخند میگرفتند آنها را فرو گرفت.
و به راستی ما قریهها (و آبادیها) یی را که اطراف شما بودهاند هلاک کردیم، و آیات (خود) را (به صورتهای) گوناگون (برای آنها) بیان کردیم، تا شاید باز گردند.
پس چرا کسانی را که آنها به جای الله برای (قصد) تقرب (به خدا) معبود (خود) گرفتند، یاریشان نکردند؟ بلکه از نظرشان گم شدند، و این بود (نتیجۀ) دروغشان، و آنچه را افترا میبستند.
و (بیاد آور، ای پیامبر) هنگامیکه گروهی از جن را به سوی تو متوجه ساختیم که قرآن را بشنوند، پس چون نزد او (= پیامبر) حضور یافتند، (به یکدیگر) گفتند: «خاموش باشید» آنگاه چون (تلاوت قرآن) به پایان رسید، (همچون) بیم دهندگانی به سوی قوم خود بازگشتند.
گفتند: «ای قوم ما! یقیناً ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده است که تصدیق کنندۀ (کتابهای) پیش از خود است، به سوی حق و به سوی راه راست هدایت میکند.