هنگامیکه همسر عمران گفت: «پروردگارا! من آنچه را در شکم دارم برای تو نذر کردم که آزاد، (برای خدمت بیتالمقدس و پرستشگر تو) باشد. پس از من بپذیر که تو خود شنوای دانایی».
پس هنگامیکه او را بزاد، گفت: «پروردگارا! من او را دختر زاده ام - و الله به آنچه او زایید داناتر بود- و پسر همانند دختر نیست، و من او را مریم نام گذاردم، و من او را و فرزندانش را از (شر) شیطان رانده شده، به تو پناه میدهم».
آنگاه پروردگارش او (= مریم) را به طرز نیکویی پذیرفت، و به طرز شایستهای او را رویانید (و پرورش داد) و کفالت او را به زکریا سپرد، هرگاه زکریا وارد محراب (و عبادتگاه) او میشد، نزد او غذا و رزقی مییافت، (زکریا) میگفت: «ای مریم این از کجا برای تو آمده است؟» (مریم) میگفت: «این از جانب الله است، که الله به هر کس بخواهد بی شمار روزی میدهد».
پس در حالیکه او ایستاده در محراب نماز میخواند، فرشتگان او را ندا کردند که: «الله تو را به یحیی بشارت میدهد، (و او) تصدیقکنندۀ کلمه الله (عیسی) است، و سرور و خویشتندار (از رغبت به زنان) و پیامبری از صالحان است».
(زکریا) گفت: «پروردگارا! چگونه مرا فرزندی خواهد بود؟ در حالیکه پیری به سراغ من آمده، و همسرم نازا است». (فرشته) گفت: «بدینگونه الله هر چه بخواهد انجام میدهد».